نحوه شهادت غضنفر السلطنه دشتستانی
نحوه شهادت غضنفر السلطنه دشتستانی
روز 21 رمضان
1308 بنا به اقوال، غضنفر بر اسب سفید خود سوار میشود و عازم آبادی شاه پسر مرد
میگردد تا هم برای تبرک و آمرزش زیارتی کرده باشد و هم از همسر قشقایی خود دیدار
نماید، زیر لب زمزمه کرد:
شوق دیدار تو دارد جان بر لب آمده بازگردد یا برآید چیست فرمان شما
اواز پیچ و خم دره های رود فاریاب و منطقه تنگ ارم و دهرود گذشته و روز قبل از هواداران و کدخدایان طرفدارش دیدار به عمل آورده بود،اکنون منطقه زیرنفوذ خود را پشت سر میگذاشت تا با شوق دیدار خانواده وزیرات امامزاده ، بی صبرانه طی طریق کند.به یک نقل گرگوچرچر وکربلایی علیمراد اهل برازجان از همراهان آن مرد بزرگ بوده اند. وبه قولی تنها گرگوچرچر همراه آن مرد بزرگ بوده اند.
خلاصه میرزا محمد خان بازبان روزه به حوالی روستای کلمه رسیده،حالا چگونه از این آبادی بگذرد که هیچ کس متوجه ورود وخروجش نشوند، شایدغیرممکن باشد، این روستا مقر فعالیت شیخ عبدالرسول چاه کوتاهی بود. عبدالرسول چاه کوتاهی قلعه مستحکمی از خشت خام برپانموده و چند روستای جانبی مانند خون ، تنگ زرد، فاریاب ،شاهی جانی و طلحه و آبادی های ارغون و بعضی از مزارع و تنگه را ضمیمه کرده بود،و ایادی و نوکران و تفنگ بدستان او همه جا را زیر نظر داشتند،تا چگونه غضنفرالسلطنه ما ازین معابر عبور کند و .....

این درحالی است که غضنفرالسلطنه اصلا فکر نمیکند همچنین نقشه ای وجود داشته باشد وکسی جرات کند ماشه تفنگ را بکشد و سویش تیراندازی کند.
در همین حال که غضنفرالسلطنه از کوه و دشت ها در حال حرکت بود ، ناگهان شیخ عبدالرسول چاه کوتاهیسه نفر سوار براسب را،جلوی قلعه بادوربین 4 قاب انگلیسی دید گفت انگار این سواره اسبش مانند غضنفرالسلطنه است،بعد که غضنفرالسلطنه نزدیکتر آمد عبدالرسول مطمئن شد که او غضنفرالسلطنه است.
میرزامحمدخان حال با پای خود به مسلخ آمده بدون اینکه از وقایع پشت سرش مطلع باشد.
به گفته پسر برادر عبدالرسول چاه کوتاهی:
عمویم شیخ عبدالرسول چاه کوتاهی، غضنفرالسلطنه را از قلعه روستای کلمه تعقیب کرد ،همراه او آقای محمدجعفر آتشی مباشر آن موقع عبدالرسول بود که این تعقیب را شروع کردند.
احمد چاه کوتاهی ، برادر زاده شیخ عبدالرسول ادامه داد:عمویم در این تعقیب نهایت احتیاط و استتار را انجام داد. عمویم با محمد جعفر از بیراهه خود را به کمین گاه رسانده و مترصد ورود غضنفربودند. عمویم بدون توجه به تعهدی که بااین مرد رشید و به قرآن کریم قسم یاد کرده بودند که هیچگونه تجاوزی به محدوده یکدیگر نکنند ، منتظر رسیدن غضنفر شد.
غضنفر از پایین گردنه شاه پسر مرد نمودار شد و آهسته پیش میآمد چون هم اسب و هم خودش خسته و تشنه بودند.
شیخ عبدالرسول چاه کوتاهی ناگهان مباشرخود را مخاطب قرار داد و گفت :محمدجعفر اول توبزن، محمدجعفر گفت:تاپیش بیاید ببینم چکار میکنم.اما غضنفر دیگردرتیررس آنهابودوبی خبر از همه جا.
محمدجعفر تفنگ خود را به شانه نزدیک میکند ولوله رادر برابر صورت غضنفر راست کردو میخواست ماشه را عقب بکشد ،اما شدیدا ترسید و روبه عبدالرسول کرد و گفت :نمیتوانم بخدا قسم من نمیتوانم.جسارتا خودتان بزنید!
عمویم عبدالرسول تفنگ را به طرف غضنفر نشانه گرفت،ناگهان گلوله در سینه خان نشست و از آن طرف بیرون زد.بلافاصله تیری دیگر که پهلوی خان را به هم دوخت.
غضنفر ابتدا با ناباروری خود را روی زین اسب نگهداشت.اما خون فواره زد و باورش شد که تیر خورده،به هر تقدیر از اسب به پایین غلتید و به طرف زمین سقوط کرد.
عبدالرسول و محمدجعفر پس نیم ساعت نزد غضنفررفتند و غضنفر پرسید چه کسی به من تیراندازی کردو مرا زد؟ عبدالرسول:جسارتا من شمارا هدف قراردادم.
غضنفر باتلخی جان کندن زبان درکامش چرخید وگفت: عبدالرسول مگرما هم قسم نبودیم چراتخطی کردی ،معنی قسم به کلام الله همین بود؟ عبدالرسول گفت:من به حکم وظیفه میهنی وملی شما را هدف گلوله قرار دادم،به دستور رضاخان سردارسپه و با اولتیماتم سرهنگ سید احمد معینی و ناچار این کار راکردم.اما غضنفرشاید بقیه پاسخ اورا نشنید و مرغ روحش در عالم بیکران به پرواز درآمده بودوجان به جان تسلیم کرد.
عبدالرسول به پول وچاقو و تفنگ وکلت او و...دست نزد و فقط انگشتری دست اورا که نام غضنفری روی آن حک شده بود ازدستش بیرون آورد،تاازطریق روستای اهرم تنگستان به پیشگاه حکومت بوشهر تقدیم گردد و از طریق ازمیان برداشتن میرزامحمدخان غضنفرالسلطنه برازجانی به بارگاه رضا خانی اعلام شود که شیخ عبدالرسول موفق به انجام این جنایت گردیده بود.
جنازه غضنفرالسلطنه را روی دو راس ورزاگاونر که در کنار هم به یکدیگر بسته و تخته یا لنگه دری روی آن قرار داده بودند،به کمک 10یا15 نفر از پایین گردنه به طرف امام زاده شاه پسر مرد حرکت دادند،خلیفه حسین و خلیفه داراب از خلیفه های شاه پسر مرد بودندکه نهایت همکاری را در تهیه مقبره ومقدمات غسل و دفن معمول داشتند؛هرچه صبر کردند ، خون ریزی از محل اصابت گلوله ها بند نیامد ، شیخ عبدالشهید اهل روستای طلحه او را غسل داد و هم تیمم گرفت وسپس براونماز میت بجاآورد،رفته رفته جمعیت تشییع کننده و نمازگذار بیشتر میشد ، شیخ عبدالشهید او راتلقین داد سپس بر مزار قرار داده و باتاسف خاک بر او ریختند.












برای اولین بار در استان بوشهر برای یک کودک برازجانی بنام امیر عرشیا قاسمی که از بدو تولد در پنجم آذرماه 1388 همزمان با تاسیس بسیج مستضعفین بطور رسمی عضو پایگاه مقاومت کربلا برازجان گردیده بود کارت عضویت بسیج صادرو توسط فرمانده ناحیه مقاومت بسیج سپاه دشتستان تحویل وی داده شد .

































خبرگزاری پانا (واحد برازجان)